امروز روز تولد است. یلدا توی خانه نشسته است. مادربزرگ و پدربزرگ مشغول استراحتند. دلش برای مادرش تنگ شده. هی جلوی آینه میرود. موهایش را درست میکند. بلوزی که پوشیده کمی گشاد است. تنها یادگار باقی مانده از مادرش. برای خودش یک کیک کاغذی درست کرده و سعی میکند کبریتی را روشن کند. به عدد سنش نرسیده کبریت به انتهاش میرسد و تند تند فوتش میکند. زنگ در خانه به صدا در می آید.
رادیو بانور
قسمت بیست و چهارم: کیک تولد کاغذی
به روایت لیلا خانی
کیک تولد کاغذی
رادیو بانور - قسمت بیست و چهارم