
صوت| عکس سه در چهار
دیگه نای خوشحالی کردن ندارم لیلا. فکر کردی بار اولیه که یه نفر میگه صابر رو پیدا کرده؟ میدونی چقدر ذوق کردم، چقدر دویدم، چقدر
دیگه نای خوشحالی کردن ندارم لیلا. فکر کردی بار اولیه که یه نفر میگه صابر رو پیدا کرده؟ میدونی چقدر ذوق کردم، چقدر دویدم، چقدر
رادیو بانور قسمت آخر از فصل اول: گوهر بهشتی بر اساس روایتی از کژال سلکانی از کرمانشاه
از درد و دلشکستگی اشک در چشمانم حلقه زد. نجوا کردم: «اگه دستمو نمیگیرید حداقل شوق خدمت به خودتونو از دلم بیرون کنید.» و به
چراغها را کم کردم. حامد را روی پایم گذاشتم و شروع کردم به لالایی خواندن. چشمهایش داشت سنگین میشد که یک مرتبه صدایی بند دلم
فرزانه با دهان باز دور و برش را نگاه کرد. سریع نگاهم را پایین انداختم که یعنی حواسم به کار خودم است. با حیرت پیش
گوش کن ریحانه! شاید تو اصلا اعتقادات من رو قبول نداشته باشی اما تو این لحظه و برای تحمل این درد تنها چیزی که به