اهالی روستای «مزرعه بید» با کمک امام روستایشان تلاش میکنند شادی را به منزل نیازمندان و آسیبدیدگان هدیه کنند، شب خوابشان نمیبرد اگر بشنوند در خانهای یا روستایی نیازمندی سر گرسنه بر بالین میگذارد.
به گزارش روابط عمومی بنیاد هدایت؛ ماجرای امروز مردان و زنان قهرمان ما، از دل روستای “مرزعه بید” روایت میشود. روستائیانی سادهدل و خوشقلب که تمام فکر و ذکرشان کمک به خلق خداست و در این راه از هیچ کوششی فروگذار نمیکنند.
روایت از مهربانی مردم روستاست، میخواهد “امام روستا” باشد یا “راننده”، “خانهدار” یا “جوان هیاتی”، فرقی نمیکند آنچه مهم است این است که همه از یک جامعه کوچکی هستند که حال آدمها را خوب میکنند، من باشم یا یک نیازمند…
اهالی “مزرعه بید” با کمک امام روستایشان به عنوان جهادگران روستایی تلاش میکنند شادی را به منازل نیازمندان و آسیبدیدگان هدیه کنند، شب خوابشان نمیبرد اگر در روستایی بشنوند نیازمندی شاید گرسنه سر بالین میگذارد.
حجت الاسلام محمدرضا سهرابی، چند وقتی است به عنوان “امام روستا” پا به “مرزعه بید” گذاشته تا با کمک اهالی متمکن آنجا گره از مشکلات منطقهای از اسدآباد را باز کند، پشت میزنشینی را رها کرد و به دل روستاهای محروم آمده تا باری از زمین بردارد و لذتی وصفنشدنی را تجربه کند. به سراغ او رفتیم و از این مبلغ و روستای مرزعه بید شنیدیم که در ادامه میخوانید.
لطف می کنید خودتان را معرفی کنید؟
محمدرضا سهرابی هستم، متولد سال ۱۳۶۰، از سال ۱۳۷۵ وارد حوزه علمیه کرمانشاه شدم، رفت و آمدم از دوران کودکی و نوجوانی به مسجد و ارتباطم با امام جماعت، باعث شد وارد به کار روحانیت شوم. وقتی میدیدم امام جماعت ارتباط خوبی با مردم دارد و با فراغ بال در خدمت آنهاست آرزو کردم طلبه شوم، سوم راهنمایی را خواندم و وارد حوزه علمیه شدم، سال ۸۱ هم سطح یک حوزه را تمام کردم تا افتخار این را داشته باشم که لباس مقدس روحانیت را به تن کنم، بعد از آن در شهرهای مختلف کار تبلیغ را آغاز کردم.
اصالتا اسدآبادی هستم اما بزرگ شده کرمانشاهم، در شهرهای مختلف کرمانشاه از قصر شیرین تا گیلان غرب و شهرستان صحنه کار تبلیغ را انجام دادهام. تحصیلات حوزوی سطح دو، پایه دهم را تمام کردهام و در حوزه تحصیلات دانشگاهی کارشناس حقوق و کارشناس ارشد فقه مبانی حقوق اسلامی از دانشگاه ساری را دارم.
از سال ۹۴ به بعد تصمیم گرفتم به اسدآباد برگردم و از روستای محروم «چنارسفلی» بزرگترین روستای اسدآباد فعالیت تبلیغیام را آغاز کردم که این روستا اولین جایی بود که آنجا کار تبلیغی را به صورت مستقر داشتم.
چطور شد روستای چنارسفلی را برای تبلیغ انتخاب کردید، آنجا چه ویژگی دارد؟
سه سال در روستای چنار بودم حالا آنجا نیستم. این روستا بزرگترین و محرومترین روستای اسدآباد بود با ۵ هزار نفر جمعیت و یک هزار و ۲۰۰ خانوار. از معضلات این روستا بیکاری، اعتیاد، فقر و محرومیت زیاد بود. با مطالعهای که داشتم مایل بودم روستایی خدمت کنم که در آنجا نیاز به وجود روحانی بیشتر داشته باشند و بتوانم کارهای زیادی انجام دهم و همین شد آنجا را انتخاب کردم.
در حال حاضر در چه منطقهای تبلیغ میکنید؟
امام روستای «مزرعه بید» هستم که اخیرا به شهر تبدیل شده و «پالیز» نام گرفته است، مسوول گروه جهادی مبلغین دیار سید جمالالدین هم هستم، اینطور بگویم که بنده دبیر شورای جهادی شهرستان اسدآباد و دبیر مجمع جهادگران استان همدان شدهام. به عنوان نماینده گروههای جهادی در بسیج سازندگی نیز فعالیت دارم.
به نظر شما چرا در یک منطقه و یا روستا فردی به نام «امام» فعالیت میکند، این فرد میتواند چه نقشی در بهبود شرایط داشته باشد؟
از آنجا که صحبتها و اقدامات یک طلبه در جامعه تاثیر بسیار زیادی دارد،میتواند در کاهش معضلات یک محل یا روستا نقش آفرینی کند. فعالیت یک طلبه میتواند گسترده باشد و تنها به امام جماعت و سخنرانی ختم نشود. وقتی امام روستا در یک روستا یا منطقه فعالیت تبلیغی انجام میدهد باید کادرسازی هم داشته باشد تا بعد از خود کارها تعطیل نشود بلکه نیروهای زبده و جوان آن را به دست گیرند و پیش ببرند.
مهمترین نقاط قوت و ضعف منطقه تبلیغی شما چیست؟
این روستا سابقه فرهنگی زیادی داشت، قبل از من امامانی هم فعالیت داشتند و مردم آنجا نسبت به برخی روستاها در مراسم مذهبی و دینی حضور پررنگی داشتند و جوانان بسیار خوب پای کار بودند. وقتی در مسجد این روستا کارم را آغاز کردم، متوجه شدم بیشتر میانسالان و سالمندان برای نماز جماعت شرکت میکنند که اگر من هم نباشم آنها هستند اما حضور جوانان در مسجد کمرنگ بود. هفته اول چند نفر از جوانانی که بچه هیاتی هم بودند را به منزلم دعوت کردم و جلسهای برگزار شد، دلیل نیامدن آنها به مسجد جویا شدم که آنها پارهای از مشکلات را مطرح کردند، گفتم صبح جمعه دم در خانه من باشید تا با هم به پیادهروی برویم و ورزش کنیم، بعد از ورزش به حسینیه رفتیم و دعای عهد خواندیم، صبحانه هم تدارک دیده بودم، با همین اتفاق هفته به هفته تعداد بیشتری در این برنامه شرکت کردند و هفته آخر به بیش از ۵۰ نفر رسید. ۱۶ هفته یعنی چهار ماه این مراسم را برگزار کردیم اما بعد به کرونا برخوردیم و فعلا تعطیل است.
در این برنامه از نونهالان گرفته تا جوانان از ساعت ۶ صبح برای ورزش و پیاده روی همراه ما بودند که هم اقدامات ورزشی داشتیم و هم فرهنگی که باعث جذب خیلی از افراد به مسجد شد. نماز جماعت ما از ۱۲ نفر تبدیل به ۵۰ تا ۶۰ نفر از جوانان شد که همین امر شروع و اساس کارهای بعدی بود که توانستیم جوانان مستعد و پای کار را بشناسیم و کادرسازی را انجام دهیم تا از آن پس کارها توسط آنها انجام شود که حتی بعد از کرونا هم تعطیل نشده و رشد چند برابری داشته است.
در مورد کار تشکیلاتی بیشتر توضیح بدهید
در روستای چنار کادرسازی، کار جهادی و تامین اشتغال را در برنامه داشتیم، نخبگانی را دعوت کردیم و جلسات مختلفی برگزار شد تا مسائل حل شود، بنده زمانی به آن روستا رفتم که اربعین بود، کمیتهای راهاندازی کردیم و از بچههای هیات دعوت و همفکری شد که تقریبا یک هفته قبل از مناسبتهای مختلف کارگروه فرهنگی برگزار میشد و در مورد چند و چون کار صحبت میکردیم، ایام فاطمیه سال گذشته هم توانستیم با این اقدامات سه شب غذای گرم توزیع کنیم و روز شهادت نیز دسته عزاداری برگزار شد، در آن روز به یک هزار نفر هم غذای نذری دادیم و این آغاز کار تیمی ما بود.
بعد از کرونا نیز گروه جهادی راهاندازی شد و اقداماتی صورت گرفت. تقریبا ۱۵ خانم سرپرست خانوار روستا در تولید ماسک مشغول شدند که از یک خیّری دعوت کردیم و او هزینه پارچه و دستمزد افراد را تقبل کرد. روزانه ۵۰ هزار تا ۱۰۰ هزارتومان درآمد این سرپرستان خانوار بود. ماسکها هم به حداقل قیمت به فروش میرفت، به طوری که وقتی هر عدد ماسک ۵ هزار تومان در بازار به فروش میرسید ما آن را به قیمت ۱۲۰۰ تا ۱۵۰۰ تومان میفروختیم.
گروه جهادی آقایان نیز به ضدعفونی معابر و فرهنگسازی استفاده مردم از ماسک مشغول بودند. هر هفته سه مرتبه تمام روستا ضدعفونی میشد، حتی یک خیّری هزینه مواد ضدعفونی را داده بود. بعدا نیز به ساخت و ساز، انجام کارهای خیر و ایجاد مرکز نیکوکاری توسط این گروه جهادی اقدام کردیم. اولین کار خیریه توسط جوانان پای کار این بود که شب یلدای سال گذشته در دو روز ۲ میلیون تومان خود آنها گذاشتند و مواد خوراکی خریداری و در بین روستاهای محروم توزیع کردند.
اهالی روستای «مزرعه بید» تمکن مالی دارند و مشکلی در زمینه کمک به آنها نداریم و به همین دلیل اقلام جمعآوری شده در شب یلدا در روستاهای محروم اطراف آنجا توزیع شد. نیمه شعبان هم ۲۵ میلیون تومان جمع کردیم و یک گوساله خریدیم و گوشت آن را بین محرومان توزیع کردیم. در خرید گوساله تمام مردم روستا مشارکت داشتند چون کارهای خیریه در روستا تبدیل به فرهنگ عمومی شده است. برای انجام کار مغازهای مسوول جمعآوری خیرات معرفی میشد و هرکسی هر مبلغی از ۵۰ هزار تومان به بالا کمک میکرد. کافی است ما در فضای مجازی فراخوان دهیم تا افراد زیادی در امور خیر شرکت کنند که واقعا این نهادینه شده است.
شب یلدای امسال ۱۵ میلیون تومان جمعآوری و ۱۵۰ بسته معیشتی شامل میوه و تنقلات و اقلام غذایی مثل ماکارونی، روغن و رب به قیمت هر بسته ۲۰۰ هزار تومان خریداری و بین نیازمندان سایر روستاها توزیع شد. نیمه شعبان و سالروز شهادت امام رضا(ع) هم توزیع بستههای معیشتی را داشتیم و خوشبختانه مشارکت مردم روستای «مرزعه بید» بالاست. برای ایام فاطمیه امسال یک هفته پیش خیرّی تماس گرفت و گفت که میخواهم در روز شهادت ۳۰۰ پرس غذای گرم توزیع کنم و هزینهاش را پرداخت میکنم، بعد از او هم چند نفر دیگر اضافه شدند.
معتقدم کمکهای مردمی و گروهی میتواند بازتاب خوبی داشته باشد، گاهی آنقدر نهادها و گروههای خیریه به سمت افراد خیّر میروند و درخواست کمک میکنند که ممکن است این افراد از کار آنها هم خسته شوند اما ما این را نخواستهایم و با فراخوان در مشارکت به کار خیر، همه را پای کار آوردهایم و این به یک فرهنگ عمومی تبدیل شده است.
روستای مزرعه بید نیازمندان چندانی ندارد و کمکهایی که میشود به روستاهای دیگر است، شاید بتوان گفت کمتر از ۲۰ خانواده داریم که آن هم فقیر نیستند بلکه به نسبت دیگر اهالی ضعیف هستند، ما هوای آنها را داریم اما بیشتر خانوادههای محروم روستاهای اطراف، توسط کارگروه ما شناسایی شدهاند و مساعدتهایی به آنها میشود.
شغل مردم روستا چیست و تاکنون چه تعداد افرادی را زیر پوشش قرار دادهاند؟
بیشتر مردان روستا راننده ماشین سنگین «ترانزیت» هستند و وضعیت مالی خوبی دارند، آنها بسیار اهل خیر هستند و تنها کافی بود یک نفر باشد که کارهای خیر این افراد را تشکیلاتی کند. اما مرکز نیکوکاری ما اخیرا شروع به کار کرده و نمیتوان گفت چند خانواده را زیر پوشش داریم، اولین رزمایش در «شب یلدا» بود و دومین رزمایش «شب شهادت حضرت زهرا (س)» و این ادامه خواهد داشت.
میتوانید بگویید چه تعداد خیر پای کار آمدهاند؟
تعداد مهم نیست و آنچه مهم بوده کار خیر تبدیل به فرهنگ عمومی شده. جالب است برایتان بگویم که وقتی صبحانه بعد از ورزش و پیادهروی را در برنامه قرار دادیم، پدر یکی از جوانان آنقدر خوشش آمده بود که گفت « الان یک میلیون تومان کمک میکنم، باز هم نیاز به پرداخت هزینه بود بگویید تا کار تعطیل نشود». برنامه صبحگاهی و ورزش خیلی در روستا سر و صدا کرد و مردم از آن استقبال کردند.
از قصد و نیت خیرین بگویید، چه رفتارهایی برای شما جالب بود؟
قبل از ما خیرین روستا کارهای خیری داشتند و مخفیانه چند خانواده را زیر پوشش قرار داده بودند و بعدا ما را هم در جریان میگذاشتند تا کمکهایی داشته باشند اما با صحبتهایی که با آنها شد و از نیت خود گفتیم تا کمکرسانی تبدیل به فرهنگ شود استقبال کردند و در این زمینه قدمهای محکمی برداشتند. قبل از تشکیل مرکز نیکوکاری، افرادی گوسفندی قربانی میکردند و به سراغم میآمدند و میگفتند که حاج آقا! اینها را با کمک شما ببریم و بین نیازمندان تقسیم کنیم. یا مبلغی مثلا ۵۰۰ هزار یا یک میلیون تومان جمعآوری میکردند بدون اینکه ما فراخوان داشته باشیم و آنها را تحویل ما میدادند تا به نیازمندان کمک کنیم که بعدها روند خوبی هم گرفت.
کارهای جهادی چطور پیش میرفت؟
در این زمینه اولین گروه ویژه طلاب را بجز گروه جهادی که در روستا فعال است، در شهرستان تشکیل دادیم تا هم آموزش اشتغالزایی و مشاغل خانگی مانند پرورش بوقلمون، مرغ بومی و منبتکاری را داشته باشند و هم ساخت و ساز و محرومیتزدایی، در حال حاضر گروه جهادی طلبههای اسدآباد مشغول به کارند و اقداماتی نظیر ساخت غسالخانه و رفع مشکل آبرسانی روستا و تعمیر منازل با تامین منابع توسط خیرین انجام میشود.
در حوزه اشتغال توضیح دهید که چه اقداماتی انجام دادید، البته فرمودید بیشتر در حوزه آموزش بوده است
بله امسال کار آموزش را شروع کردهایم، اما خودم از سال ۹۵ اشتغالزایی را در برنامه داشتم. با توجه به اینکه در روستای «چنار شیخ» بیکاری شدید بود و کمبود منابع آب هم وجود داشت، مطالعاتی در این زمینه انجام دادیم و کار را پیش بردیم. در کشت زعفران هم تحقیقاتی در روستاهای دیگر داشتم و کار را انجام دادم، اولین کشت زعفران شهرستان اسدآباد را خودم انجام دادم، تقریبا ابتدا یک هکتار زعفران کاشتیم و بعد روستا به روستا آن گسترش دادیم. کار در این حوزه طوری بود که با روستایی هماهنگ میشدم و برای نماز مغرب و عشاء به آنجا میرفتم و از این طریق وقتی مردم جمع میشدند کلاس آموزشی را برگزار میکردم، قریب به ۲۰ روستا اینطور پیش رفتم. در حال حاضر در شهرستان اسدآباد بالغ بر ۱۰ هکتار کشت زعفران داریم که کیفیت آن نسبت به مناطق دیگر بالاست.
استقبال مردم چطور بود و باعث اشتغال چند نفر شد؟
در این دو روستایی که کار تبلیغ را انجام دادهام، کشت زعفران داریم و چند نفر مشغول به کارند، در مجموع کشت زعفران محدود است و به طور میانگین در هفت سال در هر یک هزار متر زمین میتوان یک کیلو زعفران برداشت کرد، قیمت این محصول هم ۱۰ تا ۱۵ میلیون تومان است و بستگی به عیار دارد. ما کار را طوری انجام میدهیم که اگر کشاورزی خود نتواند این محصول را بفروشد و مشتری نداشته باشد حاضریم آن را خریداری و در بازار عرضه کنیم.
یک شبکه کامل از ترویج، آموزش، خرید محصول، کشت، سرکشی و نگهداری و تقویت، بستهبندی و برندسازی و فروش را در برنامه داریم. در حال حاضر به دنبال ایجاد برندی از زعفران به نام اسدآباد در کشور هم هستیم. اگر خدا بخواهد در شهرک صنعتی اسدآباد کار را دنبال خواهیم کرد که برای تاسیس مکانی، زمین خریداری شده، در کارگروه اقتصادی، جوانان روستا و متخصصان این حوزه در شهرستان اسدآباد به دنبال این هستند کار به نتیجه برسد.
کار در حوزه اشتغال تنها به زعفران خلاصه نشده است و طبق مطالعاتی که انجام دادیم و با احصاء مشکلات کشاورزان و وجود محصولات شاخص، در سال ۹۶ شروع به تولید چیپس میوه کردیم. کارگاهی ایجاد کردیم که روزانه ۵۰۰ کیلو میوه خشک میشد، این کارگاه متعلق به ما بود اما ۱۲ کارگاه دیگر هم فعال بودند که محصولات آنها را هم جمعآوری و به بازار عرضه میکردیم. یک سال کار میوه خشک طول کشید و برای ۵۰ نفر اشتغال ایجاد شد و درآمد خوبی هم داشت اما بعد به وضعیت اقتصادی کشور و تورم، گرانی میوه و کاهش قدرت مردم دیگر نتوانستیم در این زمینه کاری انجام دهیم. هرچند اسدآباد مرکز میوه است اما وقتی میوه گران باشد خشک کردن آن سودی نخواهد داشت و از طرفی توان خرید خانوادهها هم کاهش یافته است. امروز باغدار میوه آلو، شلیل یا هلو را کیلویی ۵ تا ۷ هزار تومان میدهد اما ما آن را سال ۹۶، ۸۰۰ تا ۲ هزار تومان میخریدیم و دیگر سودی نداشت که تولید داشته باشیم. از طرفی قدرت خرید مردم پایین آمده و مثلا قیمت یک کیلو میوه خشک ۱۰۰ هزار تومان به فروش میرسد که خانوادهها توان خرید ندارند.
بعد از کار میوه بستهبندی خشکبار همچون حبوبات و غلات را شروع کردیم. اکثر کشتهای دو دهستان شهرستان اسدآباد نخود و لوبیا است که ما محصولات آنها را بستهبندی و برندسازی میکنیم، اتفاقا سیب سلامت هم برای این محصولات گرفتهایم که یک کارگاه استاندارد ایجاد شده و تقریبا ۶ نفر مشغول به کار شدهاند، طبق قانون کار بیمه هم هستند. البته این کار هم مدتی به دلیل نبود سرمایه تعطیل شد اما دوباره شروع کردهایم و امیدواریم کار سرعت بیشتری یابد.
خوشبختانه هر شغلی تعطیل شده جایگزینی داشتیم و دست ما در منطقه بسته نبوده و ظرفیت خوبی فراهم است.
چه کسانی برای اشتغال جذب میشوند؟ آیا ایده اشتغال از سمت شماست یا دیگران کمک میکنند؟
بیشتر خانمهای سرپرست خانوار مشغول به کار هستند، البته امسال کمی کار تعطیل شد چون بازاریابی ضعیف بود. به مرور با تشکیل تیم خرید، فروش و تولید کار به خوبی پیش رفت. در این زمینه چند نفر از جوانان سرمایههایی را آوردهاند که میتوانستند به بانک بسپارند و ماهانه سودی را دریافت کنند و دغدغهای نداشته باشند اما جرات و جسارت داشتند تا در کار تولید وارد شوند. آنها ایدههایی را میدهند که در کارگروه جمعبندی میشود تا به یک نتیجه کامل برسیم. در حال حاضر در حوزه فروش با فروشگاههای مختلفی هماهنگ هستیم که به محض شروع تولید، فروش انجام میشود و مشکلی در این زمینه نیست. در حوزه زعفران با چند تاجر صحبت کردهایم تا به کشورهای اروپایی، روسیه و آسیای صغیر صادر شود اما فعلا تولید اسدآباد به قدری نبوده که به خارج از کشور داشته باشیم مگر در آینده نزدیک اتفاق بیافتد.
کارهای صورت گرفته چه تاثیری روی مردم، به ویژه در روحیه امیدآفرینی و ترغیب جوانان داشت؟
اولین تاثیر را بگویم که تغییر دیدگاه مردم به روحانیت بود، مردم تصور میکردند طلبه فقط باید نماز جماعت برپا کند و سخنرانی داشته باشد. روستای چنار ۴۰ سال فراموش شده و محروم بود و با مسائل و معضلات خاصی دست و پنجه نرم میکرد که حتی قریب به ۱۰ معتاد کارتن خواب داشت، اولین اقدامی که انجام دادیم این بود که روحیه مطالبهگری را در مردم زنده کنیم. یعنی هرگاه مسوولی میآید آنها فرار نکنند و بایستند و حرفشان را بزنند. البته گاهی مسوولین میآمدند و نهایت یک صحبتی داشتند و میرفتند که بدتر مردم را به خود بدبین میکردند اما ما با روحیه مطالبهگری آنقدر با ارگانهای مختلف به خاطر مشکلات و مسائل روستا صحبتهایی داشیم تا کارهای موثری صورت گیرد. گاهی خودم دست شورا را میگرفتم و به فرمانداری میبردم تا بخواهند و آنقدر این روند ادامه داشت که موفق شدیم در استانداری برای روستای چنارسفلی با حضور معاون استاندار جلسه برگزار کنیم و مشکلات آنجا بررسی شود.
وقتی کشت زعفران را خودم آغاز کردم، کارگران را از همین روستاها بردم. در روستای محل تولدم زمینی داشتیم ۲۰ تا ۳۰ کیلومتری از محل تبلیغم دور بود، روز اول وقتی کارگران را مشغول کار کردم و خودم رفتم لباس روحانیت را درآوردم و برگشتم با کارگری صحبت کردم که گفت «صدایتان برایم آشناست اما شما را تا حالا جایی ندیدم» وقتی گفتم چه کسی هستم خندید و گفت «آخوندها هم مگر کار میکنند؟».
وقتی برای کارگاه میوه خشک هم کارگرانی از روستا به کار میگرفتیم، خودم ساعت ۳ صبح بیدار میشدم تا به میدان بار همدان بروم و میوه بیاورم و ساعت ۷ صبح هم بار آماده بود و کارگران میآمدند و مشغول میشدند، آنها تعجب میکردند و می پرسیدند کی بیدار میشوم که تمام کارها را انجام میدهم و فکر نمیکردند من یک روحانی بتوانم کارهای کشاورزی و تولید میوه خشک و بسته بندی حبوبات و … انجام دهم.
در تولید میوه کارگران که کارشان را انجام میدادند و به خانههایشان میرفتند، میرفتم مسجد و بعد از برپایی نماز جماعت و سری به منزل زدن، تازه ساعت ۱۲ شب به کارگاه برمیگشتم و دستگاه را روشن میکردم تا میوهها خشک شوند و تقریبا فعالیت ۲۴ ساعته بود و این باعث تعجب مردم میشد.
در این چند سالی که کار تبلیغ انجام دادید قطعا سختیهایی هم وجود داشته، بفرمایید چه چیزی باعث میشود “امام روستا” موفق باشد؟
ما بدون مردم هیچ نیستیم، ما خادم آنها هستیم و باید کمک حالشان باشیم. هدف من در روستا و محل این است اگر باری زمین مانده و کسی برنمیدارد آن را با کمک خود اهالی و منطقه برداریم. مردم گاهی خانه امام روستا را پناهگاهی میدانند و انتظار دارند، روحانی به عنوان پدر روستا مشکلاتشان را حل کند ما هم باید نهایت تلاش خود را به کار ببندیم.
روزی هم نماینده مردم اسدآباد به روستا آمده بود، گفتم باید شما را جایی ببرم، به منزل پیرزن معلولی رفتیم که در یک خانه قدیمی با کمترین وسایل زندگی میکرد و وقتی وضعیت او را دید، اشک از چشمانش جاری شد و گفتم، شما نماینده این مردم هستید و وقتی پشت میز قانون تصویب میکنید باید برای این مشکلات هم فکری کنید، به نظرم «امام روستا» باید با تک تک مردم ارتباط داشته باشد تا آنها بدانند امام به فکر آنهاست. چه بسا یک سرکشی و بردن یک هدیه کوچک برای برخی که خیلی پایبند دین هم نیستند، موثر باشد.
فکر میکنید طی این در چند سال اخیر با اقداماتی که انجام دادید، محرومیت روستایی تغییر کرده است؟
اینکه بخواهم ادعا کنم به طور کامل تغییر کرده، خیر اما در سالهای فعالیتم از معاون وزیر بهداشت، یک معاون وزیر دیگر، معاون استاندار، امام جمعه به روستای چنار آوردیم و هر کسی که وارد آنجا شد مردم مطالبهگری کردند و این موضوع باعث شد که جلسهای در استانداری هم برگزار شود که اتفاقا در همانجا هم من بلند شدم و انتقادهای شدیدی کردم تا اینکه دو روز بعد مسوولان استانداری به اینجا آمدند و کلنگ درمانگاه شبانه روزی را به زمین زدند که بعدها تاسیس هم شد، کلنگ سالن ورزشی هم زده شد اما این کار تنها به کلنگزنی ختم شد.
ضمن تشکر از شما اگر صحبت پایانی دارید بفرمایید
افتخارم این است که در مناطق محروم کار کنم و از ابتدا هم هدفم همین بود. زمیه انجام کارهای دیگر را هم داشتم اما کار جهادی تبلیغ را ترجیح دادم، کار اداری برایم طوری بود که هشت صبح بروم سرکار و برای عدهای احکامی بگویم و نمازی برگزار شود و ۲ بعد از ظهر به خانه برگردم و با هیچ کس و هیچ چیز هم کاری نداشته باشد که برایم راضیکننده و لذتبخش نبود..
در حالی که چشمانش پر از اشک شد ادامه داد: وقتی گاهی چند پرس غذا به دم خانهای میبری که مرد خانه اشک در چشمانش جمع میشود و میگوید ما چندماه است که غذای گرم نتوانستهایم بخوریم و دعا میکند ، چقدر لذت بخش خواهد بود؟ ما بیشتر از محرومان نیاز به کمک و پالایش روح داریم و این کارها فرصتی است که به آن برسیم. یکی از راههای ارتباط با خدا حل مشکلات مردم است. تا لذت نباشد اینکه بخواهی صبح بروی و شب برگردی و درآمدی هم نباشد داوم نمیآوری و رها میکنی.