علی کنار مهندس صالحی ایستاده بود. بهشان اضافه شدم و وارد سالن شدیم. یک مرتبه علی توی هم رفت. انگار پیش من خجالت کشیده باشد. سالن پر از خرت و پرت بود و چادرم پر از خاک و غبار شد.
رادیو بانور
قسمت سیوسوم: چرخ زندگی
به روایت خانم سعیده نعیمی
false
چرخ زندگی