حجتالاسلام قاجاری ایجاد مجمعی متشکل از ۳۱۳ نفر از اهالی روستا علاوه بر ایجاد رابطه با آنها توانست به کمک آنها مشکلات روستا را حل کند.
به گزارش مرکز رسانه بنیاد هدایت حجتالاسلام میلاد قاجاری امام روستای بشرآباد شهرستان نیشابور است که به بیان روایت و داستان از کارهای خود در این شهر پرداخت که به این صورت است:
از قدیم میگویند اگر می خواهید در کاری موفق شوید در یک کار ثابت باشید و از این شاخه به آن شاخه نپرید ولی من با بیان این روایت خواهم گفت که می شود که میتوان اینگونه بود ولی موفق هم بود.
زمانی که قرار شد به این روستا برای تبلیغ برویم علی رغم اینکه این روستا بسیار خوش آب و هوا و سرسبز و با جاده ی بسیار عالی و نزدیک شهرستان بود اطرافیان مرا نهی میکردند که به این روستا نروم چرا که می گفتند این روستا نزدیک به شهر است و علاوه بر مشکلات روستا مشکلات شهری نیز در آن وجود دارد.
در این روستا تا به آن زمان هیچ روحانی حضور نداشته و اولین روحانی بودم که به آنجا می رفت.
در یک هوای سرد پاییزی ساعت ۶/۵ صبح متوجه زنگ در شدم وقتی جلوی در رفتم با یک جوانی روبه رو شدم با صورتی که از شدت سرما قرمز شده بود و یک دبه آب در دست داشت.
با دیدن این صحنه جا خورده و یاد چند هفته پیش افتادم که این جوان را دیده بودم و او را بیشتر از یک سلام و احوالپرسی گرم مهمان نکرده بودم، گفتم چه شده که این موقع صبح در این هوای سرد به اینجا آمده ای؟
گفت به علت سردی هوا آب قطع شده و من رفتم برای خودمان از چشمه آب بیاورم و یاد شما افتادم و برای شما نیز آوردم .
از شنیدن این حرف خوشحال شدم چرا که سیم ارتباط بین من و او برقرار شده بود و اگر با این ارتباط برخوردی منفعلانه داشتم کار خراب میشد.
سعی کردم تا این رابطه را شناسنامه دار و مستند کنم، مجمعی به نام یاران امام زمان (عج) راه اندازی کردم با ۳۱۳ یار و عضو افتخاری که آنها ملزم بودند ماهیانه ۲ هزار تومان به مجمع بپردازند.
شاید خنده دار باشد که این مبلغ ارزشی ندارد ولی این مبلغ بهانه ای برای حفظ ارتباط بود تا ماهیانه ارتباط بین اعضا تمدید شود.
با همین مبلغ توانستیم در سه پیک کرونا داروها و هزینه بیماران کرونایی را بپردازیم و آب میوه و اقلام مصرفی برای بیماران آماده کنیم.
یکی از روزهای ماه شهریور ۱۴۰۰ ساعت ۲ بعد از نصف شب دوباره زنگ در منزل من به صدا در آمد وقتی جلوی در رفتم دو خانم به همراه دو بچه را پشت در دیدم گفتند سه مرد به کوهستان رفته و دو نفر آنها برگشته و یکی از آنها برنگشته است.
همان لحظه به یاد حدیثی از امام حسین (ع) افتادم. خدا را شکر کردم چرا که حضرت فرمودند از نعمتهای خدا این است که گره ی کار مردم به دست شما باز شود. من اکنون شامل این نعمت شده بودم و آنها برای باز شدن مشکلشان در این وقت از شبانه روز به من پناه آورده بودند.
با بقیه افراد تماس گرفتم و همه گفتند که این وقت از شب نمی توان کاری کرد و تا طلوع خورشید باید صبر کرد.
با طلوع خورشید ۳۱۳ نفر افراد مجمع را دور هم جمع کرده و به گروههای ۷ نفره تقسیم و بعد از ۱۲ساعت تلاش و جستجو این کوهنورد پیدا شد.
من که در اوایل ورود خود به روستا با سنگینی و سردی نگاه مردم روبه رو بودم خود را در جمع کثیری از افراد دیدم که با نگاه پر مهر و عطوفتشان باعث دلگرمی من شدند.
بله من یک قاضی ام چرا که مشکلات اهالی را حل میکنم، من یک بنا و جوشکارم و برای ایتام و نیازمندان خانه میسازم، من یک مربی ورزشم و برای دختران و پسران باشگاه می سازم، من یک معلمم و از این امر خوشحالم.