نماز که تمام شد بلند شدم تا خودم را به حسینیه کودکان برسانم. یک مرتبه مهدی جلویم را گرفت. «خانم فراممممررزی! امشب میشه منن نوحه بخخخخونم؟» خشکم زده بود. مهدی ۹ سالش بود. وقتهایی که استرس میگرفت، با لکنت زبان صحبت میگرفت. اگر اجازه نمیدادم، توی ذوقش میخورد. چطور میخواستم بگویم نه نمیشود بخوانی؟
رادیو بانور
قسمت شانزدهم: حسینیه کودکان
به روایت خانم معصومه فرامرزنیا
شهرستان اندیمشک
حسینیه کودکان
رادیو بانور - قسمت شانزدهم