دختری که همه زندگیام بود، عشق من بود، میگفت جونش برام میره، وقتی ناقص شدم گذاشت رفت. حالا توقع دارید، یه نفر غریبه بیاد و با این اوضاع من بسازه؟ سیگار دومش را روشن میکند و به مادرش اشاره میکند و میگوید: – این پیرزن هم از سر مجبوری منو تحمل کرده. وگرنه منو ساعت ۹ شب میذاشت دم در.
رادیو بانور
قسمت بیست و هفتم: خواستگاری در مسجد
به روایت الهام کیانی
از جغتای خراسان رضوی
false
27- خواستگاری در مسجد