میخواهم از خانه بیرون بزنم که مادر رضا میگوید: «تو رو خدا نرو خانم کریمی. بری خودش رو میکشه.» رضا میگوید: «نترس. اول اون بچه رو سقط میکنیم بعد خودمو خلاص میکنم.» گوشهای مینشیند. آستینش را بالا میزند و تتوی اسم ریحانه را روی دستش نشان میدهد.
رادیو بانور
قسمت بیست و نهم: متولد لحظه اذان مغرب
به روایت لیلا کریمی از فسا
false
متولد لحظه اذان مغرب