مکثی کردم و گفتم: «ببینم. نکنه واقعا عاشق شدی؟» گونههایش سرخ شد. «بععععله. دختر ما عاشق شده رفته پی کارش. من اگه بعد بیست سال سر و کله زدن با شما جوونا این چیزا رو متوجه نشم که خانم رمضانی نیستم!»
رادیو بانور
قسمت سیودوم: ۲۰۰ خواهر و برادر محمدمهدی
به روایت خانم رمضانی – جاجرم
false
دویست خواهر و برادر محمدمهدی